تقدیم به مــرضیه عـــزیزم مذهبی |
|||
خبـــــر بــــــه دورترین نقطه ي جهان برسد نخواست او به منِ خسته بــی گمان برسد شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت کسی کــــــه سهم تو باشد به دیگران برسد چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر بـــه راحتی کسی از راه نـاگهـــــــان برسد،... رهــــــا کنی بــــــرود از دلت جــدا بـــــاشد به آن کـــه دوست تَرَش داشته به آن برسد رهـــــــا کنی بروند و دو تا پرنده شوند خبر بـــه دورترین نقطه ی جهان برسد گلایـــه اي نکنی بغض خـویش را بخــــــوري که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد خدا کند کــه... نه! نفرین نمی کنم... نکند به او کـــــــه عاشق او بوده ام زیان برسد خدا کند فقط این عشق از سرم برود خدا کند کــه فقط زود آن زمان برسد
برچسب:, :: 18:19 :: نويسنده : آیت
خدایا مرا در كوره راههای پر سنگلاخ نفس تنها مگذار. برچسب:, :: 18:16 :: نويسنده : آیت
خــدایا دوستت دارم، واسه هـر چی که بخشیدی بـازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمـارم تو دیدی من خطا کردم، دلـم گم شـد دعــا کــردم تو حتی از خودم بهتر، غریبی هامو می شناسی مي گويند هر وقت آب مي نوشی بگو يا حسين علیه السلام اين روزها که آب مي بيني و نمي نوشي آرام بگو يا اباالفضل علیه السلام برچسب:, :: 18:14 :: نويسنده : آیت
در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو می کنم خدا پرسید:پس تو می خواهی با من گفت و گو کنی؟ من در پاسخش گفتم:اگر وقت دارید. خدا خندید: وقت من بی نهایت است... در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟ پرسیدم چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟ خدا پاسخ داد:کودکیشان.....! اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند،عجله دارند که بزرگ شوند، و بعد دوباره پس از مدتها،آرزو می کنند که کودک باشند. اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند... و بعد پولشان را از دست می دهند تا دویاره سلامتی خود را به دست آورند. اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش می کنند و بنابراین نه در حال، زندگی می کنندو نه در آینده اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که هرگز نمی میرند، و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند. دستهای خدا دستانم را گرفت،برای مدتی سکوت کردیم و من دوباره پرسیدم: به عنوان یک پدر ،می خواهی کدام درس زندگی را فرزندانت بیاموزند؟ او گفت:بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد، همه کاری که آنها می توانند بکنند این است که اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند. بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند، بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخمهای عمیقی در قلب آنان که دوستشان داریم ایجاد کنیم، اما سالها طول می کشد تا آن زخمها را التیام بخشیم. بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترینها را دارد، کسی است که به کمترینها نیاز دارد. بیاموزند که آدمهایی هستند که آنها را دوست دارند، فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند. بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند. بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند، بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند. من با خضوع گفتم:از شما به خاطر این گفت و گو متشکرم. آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند؟ خداوند لبخند زد و گفت: فقط اینکه بدانند من اینجا هستم.«همیشه» برچسب:, :: 18:6 :: نويسنده : آیت
برچسب:, :: 18:5 :: نويسنده : آیت
چند روزی بود که دوباره به دامان خدا بازگشته بود، عطش زیادی برای خدایی شدن پیدا کرده بود. هر روز عصر به سراغ پارسای شهر خود می رفت و هر روز چیزی در مورد آئین عشق از او می پرسید و جرعه ای آب می نوشید. یک روز پارسا به او گفت می دانی برای آنکه راه آسمان را گم نکنیم چه خون دل ها خورده شد و خون چه پیامبران و جانشینانی بر زمین ریخته شده؟ داستان ها را یک به یک گفت، از طوفان نوح ، از مبارزه داوود،از شهادت یحیی،از تلاش های سلیمان از مبارزه نا برابر یک نفر به صدها نفر، از اسارت خانواده بندگان خوب خدا (واقعه عاشورا)…. او گفت آن مبارزه های تا ریخی در روزهایی رخ داد که روز خدا نا میده می شوند. جوان پرسید: اکنون که دیگر آن مبارزه ها وجود ندارد، پس ما نمی توانیم کاری برای آئین آسمان کنیم یعنی ما دیر رسیده ایم؟! آن ها که در آن زمان بوده اند منفعت برده اند و ما دیگر نمی توانیم از مبارزه در راه خدا سهمی و سودی ببریم؟! پاسخ شنید: هر روز روز خدا است و همه جا دشت مبارزه برای خدا. هر روز در درون تو جدا لی است بین تاریکی و روشنا یی و تو می توانی سیاهی را برگزینی یا سپیدی را. همه جا میدان مبارزه است. همه جا عرصه امتحان و انتخاب است. در خانه ات! خیا بان! محل کار! پشت میز دانشگاه! ایستگاه اتوبوس! پارک محله تان! همه جا! همه جا! همه جا میدان مبارزه است و همه روز، روز خدا هر روز که برمی خیزی می توانی ا نتخاب کنی، درسپاهیان آسمان و همراه فرشتگان باشی یا در خیل شیطا ن، تصمیم با توست که مبارز راه نور باشی یا رهرو کوره راه ظلمت! هرروزتان خدایی باد …. برچسب:, :: 18:4 :: نويسنده : آیت
پرنده ای به رسالت مبعوث شد ... خداوند گفت: ديگر پيامبری نخواهم فرستاد، از آنگونه كه شما انتظار داريد؛ اما جهان هرگز بیپيامبر نخواهد ماند؛ و آنگاه پرندهای را به رسالت مبعوث كرد. پرنده آوازی خواند كه در هر نغمهاش خدا بود. عدهای به او گرويدند و ايمان آوردند. خداوند رسولی از آسمان فرستاد. باران، نام او بود. همين كه باران، باريدن گرفت، آنان كه اشك را میشناختند، رسالت او را دريافتند، پس بیدرنگ توبه كردند و روحشان را زير بارش بیدريغ خدا شستند. اما هميشه كافری هست تا باران را انكار كند و با گُل بجنگد، تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دريا را ساحر.
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|