تقدیم به مــرضیه عـــزیزم
مذهبی
 
 
برچسب:, :: 19:48 ::  نويسنده : آیت

خبـــــر بــــــه دورترین نقطه ي جهان برسد

نخواست او به منِ خسته بــی گمان برسد

شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت

کسی کــــــه سهم تو باشد به دیگران برسد

چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر

بـــه راحتی کسی از راه نـاگهـــــــان برسد،...

رهــــــا کنی بــــــرود از دلت جــدا بـــــاشد

به آن کـــه دوست تَرَش داشته به آن برسد

رهـــــــا کنی بروند و دو تا پرنده شوند

خبر بـــه دورترین نقطه ی جهان برسد

گلایـــه اي نکنی بغض خـویش را بخــــــوري

که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند کــه... نه! نفرین نمی کنم... نکند

به او کـــــــه عاشق او بوده ام زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند کــه فقط زود آن زمان برسد

 



خدایا مرا در كوره راههای پر سنگلاخ نفس تنها مگذار.
به فرشته ها بگو ماه را در كف بگیرند و تاریكی های روح مرا به روشنایی مبدل كنند.
به ستاره ها بگو ذره ای از آسمان را برایم معنا كنند.
خدایا دل سرد سیرم را همنشین خورشیدهای نامكشوف كن چشمهایم را به سفری بی زوال ببر به دستهایم عدالت را بیاموز و به پاهایم صبر بده تا بی كفشی را تاب بیاورند.
خدایا ! یاد زیبایت را از خاطرم مگیر، عشق عالم گیرت را از این بنده حقیرت دریغ نکن...
خدایا ! شرمم می آید که مرا می خوانی و من رو بر می گردانم...
خدایا ! شرمم می آید که پاکی را از یاد برده ام...
خدایا ! شرمم می آید که عشق تو فراموشم شده...
خدایا ! یادت را از خاطرم دور مکن...
می دانم که مستی ام و هشیاریم از اراده توست، می دانم که خواب و بیداریم از اراده توست...
می دانم که اینجایی، می دانم که دوستم داری...
می دانم که نزدیک تری به من، از خودم...
خدایا پرده از رویم بردار تا عشقت وجودم را شعله ور کند...
دلم طاقت دوری از تو را ندارد،
خدایا می دانم که مرا نگاه می کنی! توانم بده تا نگاهت کنم.



برچسب:, :: 18:16 ::  نويسنده : آیت

خــدایا دوستت دارم، واسه هـر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی

بـازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمـارم
نمی تـونـم فقط مـی گـم، خـــــدایـا دوستت دارم

تو دیدی من خطا کردم، دلـم گم شـد دعــا کــردم
کمک کن تا نفس مـونـده، بـه آغوش تـو بــرگـــردم

تو حتی از خودم بهتر، غریبی هامو می شناسی
نمی خـوام چتـر دنیـا رو، که تو بـارون احسـاسي.



برچسب:, :: 18:15 ::  نويسنده : آیت

مي گويند

هر وقت آب مي نوشی

بگو يا حسين علیه السلام

اين روزها که

آب مي بيني و نمي نوشي

آرام بگو يا اباالفضل علیه السلام





در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو می کنم

 خدا پرسید:پس تو می خواهی با من گفت و گو کنی؟

من در پاسخش گفتم:اگر وقت دارید.

خدا خندید:

وقت من بی نهایت است...

در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟

پرسیدم چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟

خدا پاسخ داد:کودکیشان.....!

اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند،عجله دارند که بزرگ شوند،

و بعد دوباره پس از مدتها،آرزو می کنند که کودک باشند.

اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند...

و بعد پولشان را از دست می دهند تا دویاره سلامتی خود را به دست آورند.

اینکه با اضطراب به آینده می نگرند

و حال را فراموش می کنند

و بنابراین نه در حال، زندگی می کنندو نه در آینده

اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که هرگز نمی میرند،

و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند.

دستهای خدا دستانم را گرفت،برای مدتی سکوت کردیم

و من دوباره پرسیدم:

به عنوان یک پدر ،می خواهی کدام درس زندگی را فرزندانت بیاموزند؟

او گفت:بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد،

همه کاری که آنها می توانند بکنند این است که

اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند.

بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند،

بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد

تا زخمهای عمیقی در قلب آنان که دوستشان داریم ایجاد کنیم،

اما سالها طول می کشد تا آن زخمها را التیام بخشیم.

بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترینها را دارد،

کسی است که به کمترینها نیاز دارد.

بیاموزند که آدمهایی هستند که آنها را دوست دارند،

فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند.

بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند،

بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند.

من با خضوع گفتم:از شما به خاطر این گفت و گو متشکرم.

آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند؟

خداوند لبخند زد و گفت:

فقط اینکه بدانند من اینجا هستم.«همیشه»



برچسب:, :: 18:6 ::  نويسنده : آیت
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد
خدا:ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده
او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو
نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…
بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی
من آنچنان گوش فرا میدهم

که انگار همین یک بنده را دارم
و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری...


برچسب:, :: 18:5 ::  نويسنده : آیت

چند روزی بود که دوباره به دامان خدا بازگشته بود،

عطش زیادی برای خدایی شدن پیدا کرده بود.

هر روز عصر به سراغ پارسای شهر خود می رفت

و هر روز چیزی در مورد آئین عشق از او می پرسید

و جرعه ای آب می نوشید.

یک روز پارسا به او گفت می دانی برای آنکه راه آسمان را گم نکنیم

چه خون دل ها خورده شد و خون چه پیامبران و جانشینانی بر زمین ریخته شده؟

داستان ها را یک به یک گفت، از طوفان نوح ،

از مبارزه داوود،از شهادت یحیی،از تلاش های سلیمان از مبارزه نا برابر یک نفر به صدها نفر،

از اسارت خانواده بندگان خوب خدا (واقعه عاشورا)….

او گفت آن مبارزه های تا ریخی در روزهایی رخ داد که روز خدا نا میده می شوند.

جوان پرسید: اکنون که دیگر آن مبارزه ها وجود ندارد،

پس ما نمی توانیم کاری برای آئین آسمان کنیم یعنی ما دیر رسیده ایم؟!

آن ها که در آن زمان بوده اند منفعت برده اند

و ما دیگر نمی توانیم از مبارزه در راه خدا سهمی و سودی ببریم؟!

پاسخ شنید: هر روز روز خدا است و همه جا دشت مبارزه برای خدا.

هر روز در درون تو جدا لی است بین تاریکی و روشنا یی

و تو می توانی سیاهی را برگزینی یا سپیدی را.

همه جا میدان مبارزه است.

همه جا عرصه امتحان و انتخاب است.

در خانه ات! خیا بان! محل کار! پشت میز دانشگاه! ایستگاه اتوبوس!

پارک محله تان! همه جا! همه جا! همه جا میدان مبارزه است و همه روز، روز خدا

هر روز که برمی خیزی می توانی ا نتخاب کنی،

درسپاهیان آسمان و همراه فرشتگان باشی یا در خیل شیطا ن،

تصمیم با توست که مبارز راه نور باشی یا رهرو کوره راه ظلمت!

هرروزتان خدایی باد ….



پرنده ای به رسالت مبعوث شد ...

خداوند گفت: ديگر پيامبری‌ نخواهم‌ فرستاد،

از آن‌گونه‌ كه‌ شما انتظار داريد؛ اما جهان‌ هرگز بی‌پيامبر نخواهد ماند؛

و آن‌گاه‌ پرنده‌ای‌ را به‌ رسالت‌ مبعوث‌ كرد. پرنده‌ آوازی‌ خواند كه‌ در هر نغمه‌اش‌ خدا بود.

عده‌ای‌ به‌ او گرويدند و ايمان‌ آوردند.
و خدا گفت: اگر بدانيد، حتی با آواز پرنده‌ای‌ می‌توان‌ رستگار شد.

خداوند رسولی‌ از آسمان‌ فرستاد. باران، نام‌ او بود.

همين‌ كه‌ باران، باريدن‌ گرفت، آنان‌ كه‌ اشك‌ را می‌شناختند،

رسالت‌ او را دريافتند، پس‌ بی‌درنگ‌ توبه‌ كردند و روحشان‌ را زير بارش‌ بی‌دريغ‌ خدا شستند.
خدا گفت: اگر بدانيد با رسول‌ باران‌ هم‌ می‌توان‌ به‌ پاكی‌ رسيد.
خدا گلی‌ را از خاك‌ برانگيخت، تا «معاد» را معنا كند.
و گل‌ چنان‌ از رستاخيز گفت‌ كه‌ از آن‌ پس‌ هر مؤ‌منی‌ كه‌ گلی‌ را ديد، رستاخيز را به‌ ياد آورد.
خدا گفت: اگر بفهميد، تنها با گُلی‌ قيامت‌ خواهد شد.
و به‌ ياد دارم‌ كه‌ فرشته‌ای‌ به‌ من‌ گفت: جهان‌ آكنده‌ از فرستاده‌ و پيغمبر و مرسل‌ است،

اما هميشه‌ كافری‌ هست‌ تا باران‌ را انكار كند و با گُل‌ بجنگد،

تا پرنده‌ را دروغگو بخواند و باد را مجنون‌ و دريا را ساحر.
اما هم‌ امروز ايمان‌ بياور كه‌ پيغمبر آب‌ و رسول‌ باران‌ و فرستاده‌ باد برای‌ ايمان‌ آوردن‌ تو كافی‌ است.



درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سلام و آدرس m-f20.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 6
بازدید کل : 4933
تعداد مطالب : 59
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



كد ماوس