تقدیم به مــرضیه عـــزیزم مذهبی |
|||
برچسب:, :: 18:6 :: نويسنده : آیت
هـنـوز هـم گـاهیــ
خــتـــم میـ شــود.
بی آنکـه بـخـواهَمْ... دلـتـَنـگـت میـ شَـوَم... دلـتـنـگِ بـودنَـتْ........ حـَتـی هـَمـان بــودنِ کمْ رنـگـت... خـیـلیــ وقْـت بـود کـه دلـَم میـ خـواست بـگویـم دوسـتـَتْ دارَم........ تــــو که غَـریـبـه نیــستـیــ دیــگر نـمیـ توانم خودم را به آن راهی که نمیـ دانـم کـجـاسـت بــــزنـــم... دلــم هـمـان راهیــ را میـ خـواهـد که تــــــــو در امــتـدادش ایـستــاده بـــاشی. هــمـانْ تـمـامِ راه هـایی کـه میـ گـویـنـد به عــِـــــشـــــــقْ برچسب:, :: 18:4 :: نويسنده : آیت
هیچ وقت گریه نکن ! چون هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد.
چند صباحی است که دل را معبد عشقت نهادم و از فراسوی فاصله ها نگاه مهربانت را بر خود خریدم روزگاری بود که تنهاییم را با مرغان آسمان تقسیم می نمودم و همراه با بارش باران دل تنهایم را نوازش می کردم تا اینکه نامت را شنیدم و همانا عشق بزرگت را با دنیای تنهاییم تعویض نمودم مهربانا اگر روزی یاد من در قلبت از بین رفت شکایتی ندارم زیرا یاد تو را با خود همراه خواهم کرد. در چشمانت چیست که مرا به سوی خود میکشد؟ در گرمی دست هایت چیست که دستهایم آنها را میطلبد ؟ در آینه چشمهایم بنگر چه میبینی؟ آیا میبینی که تو را میبیند؟ صدای طپش قلبم را میشنوی که فریاد میزند دوستت دارم دوست ندارم که بگویم دوستت دارم دوست دارم که بدانی دوستت دارم.
شایـد ................ اینجآ حَریمِ مــن اَست ........... مـــכּ و تـــﻭ هــﻤـاכּ آכمـ و حـواے مـُدِرنیــمــــ ڪه כلـِمــاכּ میــخـواهــَכ شــَریــڪ شـَویــمـ بــاهـَمـ دَر خـورכטּ یـِڪـــ سـیـب! !!! حــَتـّـﮯ اَگـر رانــכهـ شــَویــمـ اَز ایــنجــا !!! ........................ +قَلبـِ✘ـ مـَטּ براےِ تو آواز مے خـ✘ـوانَد مِثـ✘ـلِ صـِ✘ـداےِ برچسب:, :: 18:42 :: نويسنده : آیت
خدايا فقط تو را مي خواهم.....باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم برچسب:, :: 18:42 :: نويسنده : آیت
مهم نیست چی داشته باشیم! مهم چیز دیگری هست...
مهم نیست پول داشته باشیم یا نداشته باشیم. پول حتما باعث خوشبختی و خوشحالیمون نمیشه! هستند کسانی که چیزی در کف ندارند اما شاد تر از من و شما هستند. مهم نیست رتبه و مقام داشته باشیم. رتبه و مقام حتما باعث احترام دیگران بهمون نمیشه! هستند کسانی که جاه ندارند اما محترم هستند. هستند رفتگران زحمتکشی که شاید مقام ریاست بخشی از مملکت را بر عهده نداشته باشند، اما در عوض هر روز صبح، هنگام سایه روشن و جنگ نور و تاریکی، مردمی را می بینند که با روی گشاده و لبخندی ملیح به آنها خسته نباشید یا سال نو مبارکی می گویند و همین همانند یک بمب انرژی وجودشان را فرا می گیرد و انگیزه ای می شود برای خدمت همراه با رضایت. مهم نیست که همیشه آخرین تکنولوژی روز را داشته باشیم. تکنولوژی صرفا باعث پیشرفت و راحتی ما نمی شود. هستند کسانی از جای جای همین ایران خودمان که در حداقل امکانات روزگار می گذرانند و در آخر هم می شوند باعث افتخار همه. و هستند کسانی که در همان امکانات کم دلی شاد و لبی خندان را همیشه در کوله بار محبت خود همراه دارند. مهم نیست چند سال عمر می کنیم. مهم این است که در همین اندک مدت چطور زندگی می کنیم. حتی با جرات می توانم بگویم مهم نیست بدنی سالم داشته باشیم یا نه. مهم این است که چگونه با شرایط کنار بیاییم و شاد باشیم. بشویم همانند آن زنی که دست نداشت، اما دلش شاد بود و نا امیدی در وجودش محلی از اعراب نداشت. بشویم همانند لاله و لادن مرحوم که با وجود محدودیت همیشه لبخندی را بر گوشه ی لبشان می دیدی. داشته و نداشته ات مهم نیست. مهم این است که چقدر شکر گذاری، که چقدر عاشقی، که چقدر تشنه ی وصلی.....
صبر کن حافظ به سختی روز و شب عاقبت روزی بیابی کام را برچسب:, :: 18:41 :: نويسنده : آیت
خدایا مرا ببخش.
به خاطر این همه دور بودنم .
مرا به خاطر بی وفاییم ببخش .
من تو را می خواهم .
خدایا تو را می گویم .
به من نگاه کن .
آیا مرا می بینی ؟
آیا مرا حس می کنی ؟
آیا می فهمی که چه عاشقانه با تو سخن می گویم ؟
آیا حس مرا درک می کنی ؟
آیا به عشقم ایمان داری ؟
آری ؟
آری
مگر می شود به من فکر نکنی
وقتی من این همه در فکر توام
این که ممکن نیست
حداقل گاهی مرا به خاطر می آوری
گاهی که ستاره ها در می آیند
گاهی که صدایت می زنم
من خوب می فهمم
من خوب می فهمم که تو از تمام لحظه ها به من نزدیک تری
من خوب می فهمم که تو چگونه عاشقانه تمام این لحظه ها را خلق می کنی
آری من عطر تو را در تمام لحظه هایم حس می کنم
آری عطر تو در تمام لحظه ها جاری ست .
Allahim ne kadar sen bana yakinsin ve ne kadar ben senden uzagim خدایا من چه قدر از تو دورم و تو چقدر به من نزدیکی!
برچسب:, :: 18:40 :: نويسنده : آیت
خدایا این بغض بی قرار امانم نمی دهد ... برچسب:, :: 18:39 :: نويسنده : آیت
سالیان درازی بود که مترسكی در یک مزرعه بزرگ زندگی میکرد. صاحب مزرعه اون رو ساخته بود تا از شر حمله کلاغ ها راحت باشه. این مترسگ قیافه ترسناکی هم داشت. کلاغ ها ازش میترسیدند و کمتر دور و برش نمایش میدادند. اما این مترسك با بقیه مترسك ها یه فرقی داشت.
اون مهربون بود و کلاغها رو دوست داشت. ولی حیف که مزرعه دار هیچوقت براش دهن درست نکرده بود تا بتونه حرفه دلشو بزنه. مزرعه دار زمینش رو فروخت تا توش خونه بسازن. مترسگ میدونست که هیچ خونهای به اون احتیاج نداره. صبح یک روز آفتابی چند نفر آمدن تا زمین رو با بلدزر صاف کنند.
اون روز همه کلاغها هم جمع شده بودند. کلاغها گریه میکردند. مترسگ گریه آنها رو نمیشنید آخه مزرعه دار براش گوش هم نساخته بود!
برچسب:, :: 18:38 :: نويسنده : آیت
گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟ گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟ گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟ گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟ گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟ گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟ گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام ، تو من . . .
خدا را دوست بدارید حداقلش این است که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید . . . برچسب:, :: 18:37 :: نويسنده : آیت
سلام مهربون من . سلام عزیز دلم سلام نزدیک ترین به من . باز یه صبح دیگه هست که تو بهم اجازه دادی چشمام روباز کنم و مهربونی های تو رو ببینم . شاهد لطف بی کرانت باشم . دیشب داشتم دونه های رحمتت رو نگاه می کردم چقدر قشنگ و آروم می آمدن پائین . الو سلام خدای من! برچسب:, :: 18:33 :: نويسنده : آیت
........♥#########♥ افتاد سنگی از بامی بر سر عارف نکو نامی، گفت:حمد ای خدای بنده نواز، شاکرم ای کریم سنگ انداز ، رهرویی گفت:این چه گفتار است؟ خداوند شکر خواه، کی خواهان آزار است؟ خنده ای کرد و گفت آن دانا تو چه دانی حدیث او با ما؟ خواست گوید به خفا در گوشم که ای فلانی... نیستی فراموشم برچسب:, :: 18:31 :: نويسنده : آیت
خدا جون می شه تو امشب منو تو بغل بگیری؟ بگی آروم توی گوشم، "دیگه وقتشه بمیری"! خدا جون می گن تو خوبی ، مثل مادرا می مونی اگه راست می گی، ببینم، عشق من کجاست؟ می دونی؟ خدا جون می خوام یه کاری بکنی بخاطر من... من می خوام که زود بمیرم! آخه سخته زنده موندن! خدا جون تو تنها هستی، میدونی تنهایی سخته من که تقصیری نداشتم... پس چرا تنهام گذاشته؟؟؟ خدا جون می خوام بمیرم تا بشم همیشه راحت! ولی عمر اون زیاد شه، حتّی واسه ی یه ساعت! "خدا جون می شه تو امشب منو تو بغل بگیری" "بگی آروم توی گوشم: دیگه وقتشه بمیری!!!" آموخته ام كه خدا عشق است و عشق تنها خداست، آموخته ام كه وقتی ناامید می شوم خدا با تمام عظمتش عاشقانه انتظار می كشد، دوباره به رحمت او امیدوار شوم، آموخته ام اگر تا كنون به آنچه خواستم نرسیدم خدا برایم بهترش را در نظر گرفته، آموخته ام كه زندگی دشوار است ولی من از او سخت ترم...
برچسب:, :: 18:27 :: نويسنده : آیت
خدایی اون بالا هست که هوامونو داره چرا با منفی فکر کردن زندگیمونو نابود کنیم ؟ چرا مثبت فکر نکنیم ؟، میدونی که سرنوشت هر آدمی دست خودشه پس واسه رسیدن به هدفمون باید تلاش کنیم و هیچ وقت نا امید نشیم ، تنها یه ذره نا امیدی میتونه مارو از هدفمون دور کنه ، تا وقتی خدا هست و تا وقتی ما مثبت فکر کنیم به همه چی میرسیم . دوستت دارم ...
برچسب:, :: 18:25 :: نويسنده : آیت
خداست كه معبودى جز او نيست؛ زنده و برپادارنده است؛ نه خوابى سبک او را فرو مىگيرد و نه خوابى گران؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آنِ اوست. كيست آن كس كه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند؟ آنچه در پيش روى آنان و آنچه در پشت سرشان است مىداند. و به چيزى از علم او، جز به آنچه بخواهد، احاطه نمىيابند. كرسى او آسمانها و زمين را در بر گرفته، و نگهدارى آنها بر او دشوار نيست، و اوست والاى بزرگ. * در دين هيچ اجبارى نيست. و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است. پس هر كس به طاغوت كفر ورزد، و به خدا ايمان آورد، به يقين، به دستاويزى استوار، كه آن را گسستن نيست، چنگ زده است. و خداوند شنواى داناست. * خداوند سرور كسانى است كه ايمان آوردهاند. آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مىبرد. و لى كسانى كه كفر ورزيدهاند، سرورانشان (همان عصيانگران) كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مىبرند. آنان اهل آتشند كه خود، در آن جاودانند.» برچسب:, :: 18:23 :: نويسنده : آیت
مطمـئن باش که خـــداوند تو را عـــاشـــــقــــانـــه دوســـت دارد ؛ چون در هر بــــهــــار برایت گــــل می فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند. به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد ، قـــــلـــــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی گوش می کند ... .....................
خدا را دوست بدارید حداقلش این است که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید...
برچسب:, :: 18:21 :: نويسنده : آیت
خــــُداے من... برچسب:, :: 18:19 :: نويسنده : آیت
از خداوند خواستم از خداوند خواستم درد را از من بگیرد
خداوند گفت نه.
وظیفه ی من نیست دردت را از بین ببرم،تو خودت باید دردها را رها کنی.
از خداوند خواستم فرزند معلول مرا شفا دهد
خداوند گفت نه.
روح فرزندت سالم است،جسم هم که موقتی است.
از خداوند خواستم به من بردباری عطا کند.
خداوند گفت نه
بردباری حاصل فرعی آزمایشات سخت است،اعطایی نیست،بلکه باید آن را بدست آوری.
از خداوند خواستم به من خوشبختی بدهد
خداوند گفت نه
خوشبختی در دستان خودتان است،من به شما برکت میدهم.
از خداوند خواستم رنج را از من بگیرد.
خداوند گفت نه
رنج شمارا از جاذبه های دنیایی دور میکند؛وبه من نزدیک میکند.
از خداوند خواستم روحم را تعالی بخشد.
خداوند گفت نه
شما باید خودتان رشد کنید و من به شما شکل میبخشم تا بارورشوید.
از خداوند خواستم همه ی چیزهایی را که موجب لذت بخش بودن زندگی میشود،به من بدهد
خداوند گفت نه
به شما زندگی میدهم تا از همه چیز لذت ببرید
از خداوند خواستم به من کمک کند دیگران را همان قدر دوست داشته باشم که او مرا دوست دارد.
خداوند گفت هان.....سرانجام سر عقل آمدی.
از خداوند خواستم دوستانی بفرستد.
او شما را فرستاد.
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|